×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

عشق و روشنگری

× من هزاران سال زیسته ام.و خوب میدانم در پی یافتن و رسیدن و تجربه کردن (عشق) لحظات عمرم سپری شده است ومیشود وخواهد شد عمر :تنها داراییم در این د ن ی ا ست .ولی راضیم چرا که به پای متاع ارزنده ای عمرم رفته است ومیرود وخواهد رفت
×

آدرس وبلاگ من

nirvana.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/amiri123456

به کجا خواهید رسید


جامعه یقیناً تو را برای فعالیت، رقابت،  سرعت و کارآیی آماده می سازد. تو را برای آسوده شدن و کاری نکردن و استراحت آماده نمی سازد. جامعه هرگونه استراحت گرایی را به عنوان تنبلی محکوم می سازد. جامعه کسانی که دیوانه وار فعال نیستند و سعی نمی کنند به جایی برسند را محکوم می سازد.
هیچکس نمی داند به کجا خواهند رسید، ولی همه می گویند، "تندتر برو!"
شنیده ام که مردی با همسرش در جاده ای با سرعت هرچه تمام تر رانندگی می کرد.
زن بارها وبارها به مرد گفت، "فقط به نقشه نگاه کن."
و مرد می گفت، "تو ساکت باش. خفه شو! راننده من هستم. مهم نیست که ما به کجا می رویم: آنچه مهم است این است که ما با سرعت می رویم. موضوع اصلی سرعت است."
هیچکس نمی داند که این مردم در دنیا به کجا می روند و چرا می روند.
لطیفه ای بسیار مشهور در مورد جرج برنارد شاو Shaw وجود دارد. او با قطار از لندن به جایی دیگر سفر می کرد و مامور بلیط ها وارد شد. او تمام جیب هایش را گشت، کیفش را گشت، چمدانش را گشت. و مامور بلیط ها گفت، "من شما را می شناسم. همه شما را می شناسند. شما جرح برنارد شاو هستید. شما در دنیا مشهور هستید. شما باید بلیط داشته باشید، باید فراموش کرده باشید که آن را کجا گذاشته اید. نگرانش نباشید، فراموشش کنید."
جرج برنارد شاو به آن مرد گفت، "تو مشکل مرا درک نمی کنی. من فقط برای نشان دادن به تو  دنبال بلیط نمی گردم. من می خواستم بدانم که به کجا می رفتم! آن بلیط لعنتی ، اگر گم شده باشد، من هم گم شده ام. آیا فکر می کنی که من برای تو به دنبال بلیط
می گردم؟ آیا می توانی بگویی که مقصد من کجا بوده؟"
مامور بلیط ها گفت، "این خیلی زیاد است! من فقط سعی داشتم کمکی بکنم. ناراحت نشوید.
شاید وقتی به ایستگاه برسید به یاد بیاورید. من چطور می توانم بگویم که مقصد شما کجا بوده؟"
ولی همه در همین موقعیت هستند. چه خوب است که در این حوالی اثری از مامور جمع آوری بلیط های روحانی وجود ندارد که بازبینی کند، "شما کجا می روید؟"
وگرنه شما بدون پاسخ، معطل می ماندید. هیچ شکی نیست که جایی می رفتید، تمام زندگی را به جایی می رفته اید. ولی درواقع نمی دانید به کجا می روید؟!
شما به قبرستان خواهید رسید، این یکی قطعی است! ولی اینجا جایی است که هیچکس نمی خواهد به آن برود، ولی در نهایت، همه به آنجا می رسند. اینجا پایانه ای است که تمامی قطارها به آنجا منتهی می شوند. اگر بلیطی نداری، منتظر آخر خط شو! و آنوقت آنان می گویند، "پیاده شو. اینک دیگر قطار جایی نمی رود."
ما در روستای خود قبرستانی زیبا داشتیم که درست کنار رودخانه بود. مکانی بسیار ساکت بود و هیچکس به آنجا نمی رفت مگر اینکه او را می آوردند! هیچکس مایل نبود به آنجا برود. من در آنجا مکانی زیبا برای مراقبه کردن، استراحت وآسودگی یافته بودم ،درختانی تنومند با سایه هایی فراوان. مکانی زیبا بود.
پدرم وقتی که فهمید بسیار خشمگین شد ، زیرا وقتی من ناگهان ناپدید می شدم، او
نمی توانست مرا در هیچ کجا پیدا کند. کسی به او گفت، "هرکاری بکنی او را پیدا نخواهی کرد، زیرا تو یک جا را که هرگز دنبال او نمی گردی قبرستان است. من او را دیده ام زیرا رفتن به رودخانه، کارو کسب من است." او یک ماهیگیر بود. او گفت، "من بارها او را دیده ام به قبرستان می رود و در آنجا ناپدید می شود."
پدرم گفت، "این عجیب است. او چرا باید به قبرستان برود؟ بگذار به خانه بیاید!"
هیچکس حتی نمی خواست در قبرستان به دنبال من بگردد. کسی نمی خواست به آنجا برود.
وقتی عصر به خانه برگشتم، همه عصبانی بودند و آنان مرا بیرون از خانه نگه داشتند و گفتند، "اول باید حمام بگیری. و تو هر روز به قبرستان می رفتی؟"
گفتم، "فرد نهایتاً باید به آنجا برود. چرا شما اینهمه عصبانی می شوید؟ همگی شما به آنجا خواهید رفت. من فقط از مکانی دیدار می کنم که روزی همه باید در آنجا استراحت کنند. یک روز من باید در زیر سنگ مرمر استراحت کنم، همین حالا روی سنگ مرمر استراحت می کنم! و آنجا مکانی بسیار زیبا و آرام است."
گفتند، "ما علاقه ای به این توضیحات عجیب تو نداریم، تو اول حمام بگیر."
گفتم، "می توانم حمام بگیرم. من هر روز حمام می گیرم، برای من مشکلی نیست. این مرا از رفتن به قبرستان باز نخواهد داشت، زیرا معبد شما همیشه شلوغ است، یک بازار است ، داخل بازار هم هست. همه جا پر از مردم است _ هرکجا که بروی مردم هستند. قبرستان تنها مکانی است که پر از مردم است، ولی همگی آسوده هستند، در یک آسودگی عمیق، و هیچ راهی نیست که آنان را دوباره بیدار کنی."
شب هنگام مادرم از من پرسید، "ولی تو باید احساس ترس داشته باشی."
گفتم، "چرا باید بترسم؟ آن مردم مرده هستند. انسان باید از زنده ها بترسد، زیرا این ها می توانند کاری بکنند. این ها مردمی بیچاره مرده هستند، هیچ کاری نمی توانند انجام دهند. حتی نمی توانند از قبرهایشان بیرون بیایند. و شما از آن ها می ترسید، و آنان فقط آسوده هستند، آسوده برای همیشه."
تمامی جامعه برای کارکردن تجهیز شده است. این جامعه ای است که به کار معتاد شده استworkaholic . این جامعه مایل نیست شما آسوده شدن را بیاموزید، بنابراین از همان کودکی مفاهیم ضد آسودگی را در ذهن های شما گذاشته است.
من به شما نمی گویم که تمام روز را آسوده بمانید. کارتان را انجام دهید، ولی اوقاتی برای خود پیدا کنید و این زمان فقط می تواند در آسودگی یافت شود. و تعجب خواهید کرد که اگر بتوانید در هر روز یک یا دوساعت آسوده باشید،
بینشی ژرف تر نسبت به خودتان به شما خواهد داد.
این کار سبب می شود تا رفتارهای بیرونی شما تغییر کنند ، آرام تر و ساکت تر خواهید شد. کیفیت کار شما را تغییر خواهد داد ، هنرمندانه تر و باوقار تر کار خواهید کرد.
مرتکب اشتباهات کمتری خواهید شد، زیرا اینک بیشتر متمرکز هستید و حواستان بیشتر جمع است.
آسودگی نیروهایی معجزه آسا دارد. این تنبلی نیست.
در بیرون، شاید انسان تنبل به نظر بیاید که کاری نمی کند، ولی ذهنش تا حد ممکن
با سرعت عمل می کند و انسانی که آسوده است ، بدنش آسوده است، ذهنش آسوده است، قلبش آسوده است.
آسودگی در سه سطح وجود دارد: بدن، ذهن و قلب. او برای دو ساعت تقریباً غایب است. در این دو ساعت، بدنش و قلبش و هوشمندی اش بهبود پیدا می کنند و می توانید تمام این بهبود را در کار او مشاهده کنید.
او یک بازنده نخواهد بود ، باوجودی که دیگر بیقرار نیست، بی جهت اینجا و آنجا نمی دود. او مستقیماً سراصل مطلب می رود. و کارهایی را انجام می دهد که باید انجام شوند، کارهای بی اهمیت وپیش پاافتاده انجام نخواهد داد.
او فقط چیزهایی را خواهد گفت که باید گفته شود. کلام او تلگرافی خواهد بود، حرکاتش باوقار خواهند بود، زندگیش یک شعر خواهد بود.
آسودگی می تواند شما را به بلندی هایی زیبا رهنمون شود ، و تکنیکی بسیار آسان است. چیز زیادی در آن نیست، فقط برای چند روز اول آن را دشوار خواهی یافت و آن هم به سبب عادت های کهنه. برای شکستن عادات کهنه چند روز زمان لازم است.
بنابراین از تکنیک های هیپنوتیزم برای آسودگی استفاده کن. حتماً برایت رخ خواهد داد.
نوری تازه به چشمانت خواهد آورد، شادابی تازه ای به وجودت خواهد آورد و به تو کمک خواهد کرد که مراقبه را درک کنی. آسودگی فقط یک گام خارج از معبد مراقبه است.
عمیق تر و عمیق تر که بشود، مراقبه خواهد شد.
مراقبه نامی است برای ژرف ترین آسودگی.

شنبه 17 بهمن 1388 - 8:20:02 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


رویاها پیامی از ضمیر ناخودآگاه هستند


وقتی راه می روی، فقط راه برو و مهم تر از همه دودل نباش


انسان معمولا زندگی خود را چون آدم آهنی سپری می كند


در لحظه اكنون به سر بردن، یگانه راه زندگی كردن است


مثبت اندیشی از دیدگاه اشو


بعد از 24 ساعت


انسان در شهوت زندگی می کند


ارزش خودت را دریاب


عشق خلوص مى‌بخشد


آفریگارا


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

20262 بازدید

2 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

9 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements